۱۳۹۲ بهمن ۹, چهارشنبه

می روم و پشت سرم برف خواهد بارید!

روز آخر کاری ام در این سازمان است، از صبح گیجم، نه بخاطر روز آخر بودنش، چون همان اول صبح از شرکت هوایی آسمان زنگ زدند که بعلت پیش بینی وضعیت بد هوا و احتمال بارندگی شدید در دوشنبه پرواز دوشنبه لغو است و اگر مایل باشید پرواز شنبه پیش رو را اوکی کنید، و من هم که میان زمین و آسمان گیر کرده بودم در آن لحظه با تغییر تاریخ بلیط موافقت کردم، اتفاقا" صبحش داشتم به سوده می گفتم من از اول می خواستم شنبه بروم، ولی موقع خریداری بلیط دوشنبه را گرفتم ولی الآن دارم با خود می گویم فردا وسایل را ببرند و خانه خالی شود من چطور تا دوشنبه سر کنم و بعضی حرفهای دیگر، که گفتم من دستی در انتخاب دوشنبه نداشتم خودش اتفاق افتاد ببینیم چطور می شود، یعنی در آن لحظه که این حرف را می زدم احتمال تعلیق و کنسلی پرواز را داشتم و حدس می زدم بروم و پرواز لغو شده بازگردم، و مثلا" معطل چهارشنبه یا شنبه دیگرش شوم و هرگز فکر زودتر پریدن را نکرده بودم، این شد که از آن لحظه میان سر درگمی و گیجی، استرس و شعف، ترس و نگرانی غوطه ورم و اصوات را می شنوم و معنایش دیرتر می آیند، سوده هم در این گیرو دار روانی من بیرون است و نمی توانم با او حرف بزنم و احساساتم را بیرون بریزم، لیستی از اسامی ای که به ذهنم می رسید تا باید بهشان زنگ بزنم و برنامه ام را بگویم و کارهایی که باید انجام بدهم را نوشته ام، و از امشب باید چمدان ببندم، و علیرغم تصوری که کرده بودم بابید شتابان و سریع السیر عمل کنم، مهمانی هایی که دعوت شده بودم را باید کنسل کنم و برای بردن وسایل باید به همه شان بگویم فردا را قضا نکنند، اوففففففففففف چه همه کار دارم!
ولی حالم بد نیست، و این اولین بار است که بی نظمی رخ داده غیرمنتظره روی برنامه هایم آزارم نمی دهد و به فال نیک می گیرم، و امیدوارم به سلامتی به مقصد برسم!
بدرود تا درودی دیگر!

۱ نظر:

  1. به قول خودت تا صلاح چه باشد و حتمن همين بوده كه اينطوري پيش آمده. پيش رويت هميشه ي هميشه خوبي ساغرم.

    پاسخحذف