۱۳۹۲ بهمن ۱۸, جمعه

دوستم گفت"چقدر آرامتری نسبت به تابستان" و من فراموش کردم که در آینه های اینجا پیرترم...

هر کس می آید بعد از سلام و احوالپرسی و خسته نباشید " رحم الله من قرا الفاتحه مع الاخلاص و الصلوات" است و بعد سیلاب سوال ها و چشم های نگران و صحبت از گرانی و برف و سوز کابل و سوخت مصرفی و اینکه اثاث نو عروسانه ات را یکجا دادی یا تک تک و توضیح من و چگونگی سفرم و اینک درست نه ماه و چهار روز از سفر همسفرم گذشته است و اینجا اینترنت اسلو است و روزها کوتاه تر و شاید مهربان تر و شب ها کوتاه تر و شاید گرمتر و بساط چای و شیرینی و خرما و تخمه و لیمو شیرینی که در کابل نیست و یکی می آید با وسایل مشاطه گری اش به زدودن موهای زائد رویم و یکی رنگ مویی تجویز می کند برای سفیدی موهای لاغرم و من تخت بالا می خوابم و لباسهایم در جایگاه تازه شان تا صبح از این پهلو به آن پهلو می شوند و درست یکهفته گذشته از آمدنم، و دلم برف می خواهد و برف و برف و دلم تازه شروع کرده به دلتنگی برای همسفرم، و خیال او راحت است از اینکه تهدید های امنیتی از من دورند، و من به فکر دوچرخه سواران کابلی ام....
پ ن: و کافی است دم غروب حرم امام رضا باشی و جاروکش های حرم قبل اقدام به جارویشان در صحن جمهوری به صف شده باشند و به رسم معهودشان نجوای آغاز کنند و جماعتی همراهشان ایستاده باشند به شنیدن نجواهای آنها، و قبلش با بچه های برادر رفته باشی صحن قدس آن پایین نزد پدرت، و یک دنیا حرف را بریزی روی سنگفرش های مقدس و دلت نخواهد هیچکدام از تاریک های ذهنت را باور کنی...

۳ نظر:

  1. بالاخره نوشتي ساغر! خيلي خوشحالم. مهرباني ها را با تمام وجود در آغوش بكش.
    آن لحظه هاي ناب حرم كه دلم برايش لك زده نايب الزياره باش خواهر.

    پاسخحذف
  2. قربانت گردم سوده، لحظه های ناب واقعا" به آغوش کشیدنی ست.

    پاسخحذف
  3. ساغر جان خیلی وقت نیستی، کجایی؟ دنبالت همه صفحات وبلاگها را گشته ام.

    پاسخحذف